کد مطلب:276493 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:113

برادری پیغمبر اکرم
دلیل بر این در بصائر الدرجات از حضرت ابوجعفر باقرعلیه السلام آمده كه فرمود: روزی رسول خداصلی الله علیه وآله در حالی كه جمعی از اصحابش در خدمتش بودند، دو بار گفت: خدایا! برادرانم را به من بنمایان. اصحابی كه دور و برش بودند عرض كردند: ما برادران تو نیستیم یا رسول اللَّه؟ فرمود: نه؛ شما اصحاب من هستید و برادرانم قومی در آخر الزمان می باشند كه به من ایمان آورند در حالی كه مرا ندیده باشند، خداوند نام های آنان و نام های پدرانشان را به من شناسانده پیش از آن كه آنان را از پشت پدران و رَحِم مادرانشان بیرون آورده باشد. هریك از آنان نگهداری اش از دین خود بیشتر و شدیدتر از دست كشیدن بر بوته خار در شب تاریك و یا به دست گرفتن آتش فروزان می باشد، آنان چراغ هایی در تاریكی هستند، خداوند آنان را از هر فتنه و آشوب تیره ظلمانی نجات می دهد. [1] .

مجلسی مثل همین را در مجلّد سیزدهم بحار روایت كرده است.

و نیز در بحار در حدیث دیگری از عوف بن مالك آمده كه گفت: روزی رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: ای كاش برادرانم را ملاقات می كردم، ابوبكر و عمر عرضه داشتند: مگر ما برادرانت نیستیم، به تو ایمان آوردیم و با تو هجرت كردیم؟ فرمود: ایمان آوردید و هجرت كردید و ای كاش برادرانم را می دیدم. بار دیگر سخنشان را تكرار كردند. پس رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: شما اصحاب من هستید ولی برادرانم كسانی هستند كه پس از شما



[ صفحه 496]



می آیند، به من ایمان می آورند و مرا دوست می دارند و یاری ام نمایند، و تصدیقم می كنند در حالی كه مرا ندیده باشند. پس ای كاش برادرانم را ملاقات كنم. [2] .

در این جا سخن در دو مورد واقع می شود:

اوّل: در بیان دلالت این دو حدیث بر مقصود. می گویم: رسول اكرم صلی الله علیه وآله در حدیث اوّل برادری را شاخه و فرع كمال ایمان معرفی كرد. و قبلاً ذكر كردیم كه دعا برای حضرت صاحب الزمان علیه السلام، نشانه و مایه كمال ایمان در انسان است - كه ایمان شخص دعا كننده فزونی می یابد -.

و در حدیث دوم برادران را به اوصافی كه بر سایر مؤمنین امتیازاتی می یابند معرفی نمود، كه عبارت است از محبّت و یاری و ایمان بدون این كه آن حضرت را دیده باشند. و تردیدی نیست كه تمام این امور در دعا برای فرج مولای ما صاحب الزمان - عجّل اللَّه فرجه الشریف - جمع است، زیرا كه این عمل یاری پیغمبر و محبّت آن سرور و ایمان و تصدیق به آن حضرت می باشد، و این ها شواهد مختلفی در روایات دارد.

دوم: در بیان معنی برادری یاد شده به طوری كه از روایات استفاده كرده ایم، پس می گویم: احتمال دارد یكی از این امور باشد:

1 - منظور صداقت و دوستی واقعی باشد كه لازمه آن محبّت و یاری دوست نسبت به دوستش باشد در غیاب و حضور او كه برادر به معنی دوست باشد - و این یكی از معانی برادری است - چنان كه در قاموس ذكر شده، و این استعمال در عرف و لغت شایع است. شاهد بر این روایتی است كه در بحار از غیبت شیخ طوسی از معاویة بن وهب از امام صادق علیه السلام آمده كه فرمود: رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: خوشا به حال آن كه قائم خاندانم را درك كند در حالی كه پیش از قیامش از او پیروی نماید، دوست او را دوست بدارد و از دشمنش بیزاری جوید، ولایت امامان هدایت كننده پیش از وی را نیز داشته باشد، آنان رفقای من و اهل دوستی و مودّت من، و گرامی ترین امّتم نزد من می باشند. [3] .

2 - مراد اخوّت و برادری ایمانی است كه بین اهل ایمان هست، و برادری حاصل نمی شود



[ صفحه 497]



مگر در وقتی كه دو برادر در یك جهت و نسبت خاصّی با هم مشترك باشند، و تردیدی نیست كه این امر جز بر اثر ایمان پایدار و واقعی تحقق نمی یابد، پس اگر ایمان به این نحو ثابت گردد، برادری با پیغمبرصلی الله علیه وآله نیز به ثبوت می رسد، خدای عزّوجلّ می فرماید: «آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ»؛ [4] پیامبر ایمان آورد به آنچه از پروردگارش بر وی نازل شده و مؤمنان هریك به خدا و فرشتگان و كتاب ها و پیامبرانش ایمان آورده اند.

از همین روی در خبر عبد العزیز بن مسلم از حضرت رضاعلیه السلام وارد شده كه فرمود: امام برادر مهربان است.

و بدون شك این مقام تنها بر اثر صحابه پیغمبر یا امام بودن حاصل نمی گردد، بلكه باید ایمان ثابت قطعی تامّ بوده باشد، كه اگر این امر تحقق یافت دیگر فرقی نمی كند كه یك برادر دیگری را ملاقات نماید یا نه، هم چنان كه رابطه برادری بین دو برادر نسبی - در حال جدا بودن زمان یا مكان آن ها - از هم گسسته نمی شود، و اگر این حالت برای كسی نباشد مصاحبت و همزمان بودن با پیغمبر یا امام برایش سودی ندارد و نسبت برادری ایمانی به او دادن درست نیست.

و چون بسیاری از اصحاب خاتم الانبیاصلی الله علیه وآله از این صفت محروم بودند، و از ایمان جز تصدیق زبانی نداشتند، آن حضرت مرتبه برادری را از آن ها نفی كرده، و از شواهد این وجه این كه در حدیث دوم سؤال كنندگان، معلوم الحال بوده اند كه از ایمان بهره ای نداشتند.

و از بیان گذشته روشن شد كه آنچه عامّه به آن تمسّك جسته اند ضعیف است كه برای اثبات فضیلت اوّلی به این آیه شریفه استدلال كرده اند: «ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی الغارِ إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا»؛ [5] دومین دو نفر كه در غار بودند آن هنگام كه به مصاحب خود می گفت: اندوهگین مباش به تحقیق خدا با ما است. و هم صحبتی او را با پیغمبرصلی الله علیه وآله دلیل برتری اش پنداشته اند. در این جا دوست دارم



[ صفحه 498]



سخنان شیخ مفید ابی عبد اللَّه محمد بن محمد النعمان - طاب ثراه - را بیاورم: شیخ جلیل احمد بن ابی طالب طبرسی در كتاب الاحتجاج به نقل از شیخ ابوعلی حسن بن معمر رقّی آورده كه در رمله، ماه شوال، سال چهارصد و بیست و سه حكایت نمود از شیخ مفید محمد بن محمد النعمان كه گفت: یكی از سال ها شبی در خواب دیدم از كنار راهی می گذشتم كه عدّه ای حلقه زده بودند. پرسیدم: جریان چیست؟ گفتند: این جا حلقه ای است كه مردی داستان می گوید. گفتم: او كیست؟ گفتند: عمر بن الخطاب است. مردم را پراكنده ساختم و پیش رفتم، دیدم مردی برای مردم سخنانی می گوید كه چیزی از آن سخنان دستگیرم نمی شود. سخنش را قطع كردم و گفتم: ای شیخ! مرا آگاه كن، چه دلیلی بر فضیلت دوستت ابوبكر عتیق بن ابی قحافه از آیه شریفه: «ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی الغارِ» هست؟ جواب داد: توجیه دلالت بر فضیلت ابوبكر از این آیه در شش موضع است:

اول: این كه خداوند متعال پیغمبرصلی الله علیه وآله را یاد كرده، ابوبكر را نیز یاد نموده و او را دومین نفر قرار داده كه فرمود: «ثانِیَ اثْنَیْنِ».

دوم: این كه آن دو را به عنوان این كه در یك جا با هم بوده اند، توصیف كرده و الفت داده است كه فرمود: «إِذْ هُما فِی الغارِ».

سوم: این كه ابوبكر را به رسول خداصلی الله علیه وآله اضافه نموده به این كه مصاحبتش را ذكر كرده تا بین آن دو را در این رتبه جمع فرموده باشد كه: «إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ».

چهارم: این كه از مهر و عطوفت پیغمبر نسبت به او یاد شده، چون مرتبه اش اقتضای این عنایت را دارد كه فرمود: «لا تَحْزَنْ».

پنجم: این كه او را خبر داد كه خداوند به طور مساوی با آن دو است، یار و مدافع ایشان كه فرمود: «إِنَّ اللَّهَ مَعَنا».

ششم: این كه خبر داده كه آرامش بر ابوبكر نازل شد، زیرا كه هیچ گاه آرامش از پیغمبرصلی الله علیه وآله جدا نمی شود، و فرمود: «فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِینَتَهُ عَلَیْهِ».

این ها شش موضع است كه از آیه غار بر فضل ابوبكر دلالت دارد، كه نه تو و نه غیر تو نمی تواند كسی در آن ها طعن نماید.

به او گفتم: سخنت در استدلال برای دوستت بیان شد، و من به یاری خداوند تمام آنچه



[ صفحه 499]



آوردی همچون خاكستری كه روز طوفانی باد بر آن بوزد، خواهم ساخت.

این كه گفتی: خداوند متعال پیغمبرصلی الله علیه وآله را یاد كرد و ابوبكر را دومی نسبت به آن حضرت قرار داد، این خبر دادن از شماره است كه دو نفر بوده اند، و این فضیلتی نیست و ما به طور بدیهی می بینیم كه یك مؤمن با مؤمن دیگر یا یك مؤمن با یك كافر می شود دو تا، و ذكر شماره هیچ گونه ارزشی ندارد كه بر آن تكیه كردی.

و امّا این كه گفتی: خداوند آن دو را چنین توصیف كرده كه در یك جا (در غار) با هم جمع شده اند این نیز مانند سابق هیچ فضیلتی را دلالت ندارد، زیرا كه همانند شمارش كه می توان مؤمن و كافر را در شماره جمع كرد، همچنین ممكن است مؤمن و كافر یك جا جمع گردند، و نیز مسجد پیغمبرصلی الله علیه وآله از غار باشرافت تر است، با وجود این، مؤمنین و منافقین و كافرین احیاناً در آن جمع می شدند، و در همین باره خداوند می فرماید: «فَما لِ الَّذِینَ كَفَرُوا قِبَلَكَ مُهْطِعِینَ - عَنِ الَیمِینِ وَعَنِ الشِّمالِ عِزِینَ»؛ [6] [ای رسول ما] چه شده كه كافران به سرعت به جانبت می شتابند و از راست و چپ پراكنده می شوند.

و نیز كشتی نوح علیه السلام، پیغمبر و شیطان و چهارپایان را دربر داشت، بنابراین مكان بر فضیلتی كه گفتی دلالت ندارد.

و این كه گفتی: با ذكر مصاحبت، ابوبكر را به پیغمبرصلی الله علیه وآله اضافه نمود، از دو فضیلت سابق هم ضعیف تر است، زیرا كه عنوان صحبت بر مؤمنان و كافران صدق می كند، و دلیل بر این فرموده خدای تعالی است كه: «إِذْ قالَ لِصاحِبِهِ وَهُوَ یُحاوِرُهُ أَ كَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سِواكَ رَجُلاً»؛ [7] رفیقش در مقام محاوره به او گفت: آیا كفر ورزیده ای به كسی كه تو را از خاك، سپس از نطفه آفرید آن گاه تو را مردی كامل ساخت.

و نیز عنوان صحبت بر انسان و حیوان هر دو اطلاق می شود، دلیل بر این، گفتار عرب است - كه قرآن به زبان آن ها نازل شده و خداوند - عزّوجلّ - می فرماید: «وَما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلّا بِلِسانِ قَوْمِهِ»؛ [8] و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم جز به زبان قوم خودش - این كه الاغ را صاحب خوانده اند، شاعر گوید:



[ صفحه 500]





إِنَّ الحِمارَ مَعَ الحِمارِ مَطِیَّةٌ

فَإِذا خَلَوْتُ بِهِ فَبِئْسَ الصَّاحِبُ



حقّا كه الاغ با الاغ دیگر همسفر خوبی است، ولی هنگامی كه من با الاغ تنها می مانم بد رفیقی است.

و نیز جماد را با موجود زنده صاحب خوانده اند، مثلاً درباره شمشیر گفته اند:



زُرْتُ هِنْداً وَذاكَ غَیْرُ اخْتِیانٍ

وَمَعِی صاحِبٌ كَتُومُ اللِّسانِ



به دیدار [معشوقه ام] هند رفتم در حالی كه هیچ بیمناك نبودم، و حال آن كه با من همراهی بود زبان بسته [اشاره به خنجر یا حربه دیگر است] .

پس وقتی عنوان صحبت بین مؤمن و كافر و بین عاقل و حیوان و بین حیوان و جماد واقع می شود، چگونه دلیلی برای دوست تو در آن هست؟

و امّا این كه گفتی پیغمبرصلی الله علیه وآله فرمود: اندوهگین مباش. این نه تنها فضیلت نیست كه وبال و منقصت او، و دلیل خطاكاری اش می باشد، زیرا كه فرمایش آن حضرت: «لا تَحْزَنْ»اندوهگین مباش، نهی است، و جز این نیست كه اندوهگین شدن ابوبكر یا طاعت بوده یا معصیت، اگر طاعت می بود كه پیامبر از طاعت ها نهی نمی كند، و بلكه به آن ها امر و دعوت می نماید، و اگر معصیت بوده كه پیغمبرصلی الله علیه وآله او را نهی كرده و این آیه شاهدی بر معصیت او است به دلیل این كه او را نهی نموده است.

و امّا این كه گفتی: آن حضرت فرمود: «إِنَّ اللَّهَ مَعَنا»، به تحقیق كه خدا با ما است، پیغمبرصلی الله علیه وآله خبر داده كه خدا با او است و از خودش به لفظ جمع تعبیر كرده، چنان كه خداوند فرموده: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»؛ [9] ما ذكر (قرآن) را نازل كردیم و ما نگهدار آن هستیم.

در این باره سخن دیگری نیز هست كه ابوبكر گفت: یا رسول اللَّه! اندوه من برای برادرت علی بن ابی طالب است كه چه شد. پیغمبر اكرم صلی الله علیه وآله فرمود: اندوهگین مباش! كه خداوند با ما است - یعنی با من و با برادرم علی بن ابی طالب علیهما السلام -.

و امّا این كه گفتی: آرامش بر ابوبكر نازل شد، این ترك ظاهر آیه است، چون همان كه آرامش بر وی نازل شده خداوند - عزّوجلّ - با لشكریانش او را تأیید فرموده، ظاهر آیه



[ صفحه 501]



شریفه شاهد بر این است كه می فرماید: «فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِینَتَهُ عَلَیْهِ وَأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها»پس خداوند آرامش خویش را بر او نازل ساخت و او را با لشكریانی كه ندیدید تأیید كرد. پس اگر ابوبكر صاحب آرامش است لشكریان هم به تأیید او آمده اند و حال آن كه این سخن دور كردن نبوّت از رسول خداصلی الله علیه وآله می باشد.

به اضافه اگر این جا را به طرفداری از دوستت نمی گفتی بهتر بود، زیرا كه خداوند متعال در دو جای دیگر كه آرامش را بر پیغمبرصلی الله علیه وآله نازل كرده چون عدّه ای مؤمن هم با آن حضرت بوده اند آن ها را نیز شركت داده در یكجا فرموده: «فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَعَلَی المُؤْمِنِینَ وَأَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوی»؛ [10] پس خداوند اطمینان و آرامش را بر پیامبرش و مؤمنین نازل كرد و آنان را با كلمه تقوی ملازم ساخت. و در جای دیگر فرمود: «ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَعَلَی المُؤْمِنِینَ وَأَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها»؛ [11] پس خداوند آرامش خویش را بر پیامبرش و بر مؤمنین نازل ساخت و لشكریانی كه آن ها را ندیدید نازل نمود. ولی در این جا آرامش را به پیامبرصلی الله علیه وآله اختصاص داد و فرمود: «فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِینَتَهُ عَلَیْهِ».

پس اگر مؤمنی با او بود او را هم در آرامش شركت می داد، هم چنان كه در آن دو آیه دیدیم كه مؤمنین را نیز در این جهت شركت داد. بنابراین خارج نمودن او از عنوان آرامش دلیل بر خروج او از ایمان است. عمر دیگر نتوانست جواب بدهد و مردم از كنارش پراكنده گشتند و من از خواب بیدار شدم. [12] .

3 - این كه مقصود از برادری؛ اخوّت از لحاظ خلقت اصلی و طینت اوّلی باشد، یعنی این مؤمنانی كه صفات یاد شده را دارند از بازمانده گِل پیغمبر و امامان علیهم السلام خلق شده اند، پس به لحاظ طینت اصلی برادرند. چنان كه مجلسی در مرآة العقول از معانی الاخبار شیخ صدوق به سند خود از ابوبصیر آورده كه گفت: بر حضرت ابی عبد اللَّه صادق علیه السلام وارد شدم در حالی كه یكی از هم كیشانمان با من بود. به آن حضرت عرض كردم: فدایت شوم ای



[ صفحه 502]



فرزند پیغمبر، من اندوهگین و محزون می شوم بدون این كه سببی برای آن بدانم؟ فرمود: آن حزن و فرح از ناحیه ما به شما می رسد، زیرا كه اگر بر ما خوشحالی یا اندوهی وارد شود بر شما نیز داخل می گردد، زیرا كه ما و شما از نور خدای تعالی آفریده شده ایم، پس ما و طینت ما، و طینت شما را یكی قرار داد، و اگر طینت شما همان طور كه گرفته شده بود رها می شد ما و شما مساوی می بودیم، ولی طینت شما با طینت دشمنانتان ممزوج گردید. و اگر آن نبود ابداً گناهی نمی كردید.

راوی گوید: عرض كردم: فدایت شوم! طینت و نور ما به همانگونه كه آغاز شد باز می گردد؟ حضرت فرمود: آری به خدا، ای بنده خدا بگو ببینم این شعاعی كه از قرص خورشید پراكنده می شود آیا به آن متّصل است یا از آن جدا؟

عرضه داشتم: فدایت گردم بلكه از آن جدا است. فرمود: مگر نه این است كه وقتی خورشید غروب می كند، این شعاع به قرص خورشید باز می گردد هم چنان كه از آن آغاز شده بود؟ عرض كردم: آری. فرمود: به خدا شیعیان ما نیز همین طورند. از نور خدا آفریده شده اند، و به سوی او باز می گردند. و به خدا قسم شما روز قیامت به ما ملحق می شوید، ما شفاعت می كنیم و شفاعتمان پذیرفته می شود، شما شفاعت می كنید و شفاعت داده می شوید، و هیچ یك از شما نیست مگر این كه آتشی از سمت چپ او و بهشتی از سمت راست او بلند می گردد، پس دوستانش را به بهشت و دشمنانش را به آتش داخل می كند.

مجلسی گفته: در این حدیث تأمّل و تدبّر كن كه در آن اسرار شگفت انگیزی هست.


[1] بحار الانوار: 123:54؛ بصائر الدرجات: 84.

[2] بحار الانوار: 132:52.

[3] بحار الانوار: 129:52 و 130.

[4] سوره بقره، آيه 285.

[5] سوره توبه، آيه 40.

[6] سوره معارج، آيات 36 و 37.

[7] سوره كهف، آيه 30.

[8] سوره ابراهيم، آيه 4.

[9] سوره حجر، آيه 9.

[10] سوره فتح، آيه 26.

[11] سوره توبه، آيه 27.

[12] احتجاج: 2: 326، 327 و 328.